پای صحبت‌های مریم منصوری، کارگردان نمایش «آخرین سفر»

ساخت وبلاگ
سید حسین رسولی خبرنگار گروه تماشا

 

مریم منصوری اعتقاد ‌دارد در اجرای نمایش خود تنها دست روی یک مضمون نگذاشته و می‌شود نمایش او را از منظرهای گوناگون بررسی کرد. او اشاره می‌کند به وضعیت مسافرخانه که در آثار مارگارت دوراس و آلبر کامو از آن استفاده شده است. منصوری هم با آگاهی از این امر به سراغ همین وضعیت رفته است. نمایش «آخرین سفر» از جمله آثاری است که در سالن اصلی، تئاتر مولوی روی صحنه رفته، سالنی که به نظر می‌آید این روز‌ها دوباره رونق گرفته است . نمایش منصوری کنایه به نمایش‌های نمادگرایانه و آبزورد می‌زند و حال و هوای متمایزی با آثار رئالیستی دارد. گفت‌وگوی ما را در زیر بخوانید.

متن شما از چه زمانی متولد شد و چگونه رنگ صحنه را به خود دید؟
یک سال پیش دست به قلم شدم و این نمایشنامه را نوشتم. در جشنواره  تئاترشهر شرکت کردم و در بین ۱۰ نامزد اصلی قرار گرفتم. اول نگاه من جشنواره‌ای بود. بعد برای پروژه عملی دانشگاه این متن را ارائه دادم و اجرا رفتم. ولی دوست نداشتم صرفا یک متن دانشگاهی باشد. بنابراین به سالن مولوی ارائه‌اش دادم و قبول شد و بالاخره توانستیم اجرا برویم. اصلا دوست ندارم که یک متن نوشته بشود و تنها یک اجرای کوچک مثلا در دانشگاه داشته باشد؛ و به نظرم باید در سالن‌‌های مهم تئاتر روی صحنه برود. با استاد راهنمای خود علی اکبر علیزاد صحبت کردم و قرار براین شد متن را خود کارگردانی کنم.

فضا و حال و هوای نمایش متفاوت است. اسامی ایرانی و خارجی با یکدیگر آمیخته شده‌اند. دو مسافر وارد هتلی به نام «بابیلون پلازا» می‌شوند و مالک این هتل فردی به نام آرتور که یک شاگرد به نام «غول بیابونی مصری» دارد. به دنبال نوشتن یک متن جهانی بودید؟
این تمایزها را که مشاهده می‌کنید به فراخور اقلیم‌هاست، یعنی شرایط اقلیمی برای من مهم بود.

متن شما آنقدر سمبولیستی است که مخاطب کمی گیج می‌شود؛ تمثیل‌ها و نشانه‌ها فراوانند و مخاطب باید آنها را رمزگشایی کند و این کمی کار را مشکل می‌کند. خودتان این را قبول ندارید؟
نمی‌پذیرم که کار من سمبولیستی است اما می‌شود این‌گونه بررسی شود. مثلا «برج بابل»، «آب»، «تشنگی» و «نام‌ها» معانی متفاوتی دارند. واقعا اجرای ما سمبولیستی نیست. رویکرد ما این نیست. تمام این نشانه‌ها در یک بستر رئالیستی (واقع‌گرایانه) رخ می‌دهد. به نظرم امکان تفسیرها و معانی متفاوتی را از نمایش در پیش‌رو داریم. ما قصه یک زن و مرد را داریم که وارد یک هتل می‌شوند. اساس داستان همین است. این امکانات تفسیر را گسترش می‌دهد. متنی که من نوشتم را می‌شود با شیوه‌های دیگری نیز اجرا کرد.

اما این همه نام‌های ایرانی وغیر ایرانی، این همه اشارات به کشورهای مختلف و ملیت‌های متفاوت، واقعا سمبولیستی نیست؟
آرتور صاحب هتل است. او از هر گوشه جهان کسی را با خود به این هتل آورده است. او می‌خواهد همه با یک زبان واحد سخن بگویند. کاراکتر نوچه او به نام هیچ‌کس که بارها غول‌بیابانی نامیده می‌شود از کشور مصر آمده است. شاید این ظرفیت را در متن داشته باشیم که در اقلیم‌های متفاوت اجرا برود.

تمام نشانه‌های یک تئاتر مملو از سمبول را در متن شما می‌بینیم؛ شبیه  نمایشنامه «پرنده آبی» موریس مترلینگ است؛ این‌طور نیست؟
نه واقعا! من داستان را رئالیستی روایت کردم. ولی امکان دارد برداشت شما به‌عنوان یک مخاطب و یک هنرمند حرفه‌ای تئاتر سمبولیستی باشد.

در نشانه‌شناسی متن و اجرای شما و همچنین با توجه به بینامتنیت در آثار مارگارت دوراس، مخصوصا نمایشنامه «لاموزیکا» را در نمایش شما می‌شود پیگیری کرد. به این هنرمند علاقه‌ دارید؟
اولین نفری هستید که این را می‌گویید و واقعا برایم جالب شد. من عاشق آثار مارگارت دوراس و مخصوصا نمایشنامه «لاموزیکا» هستم. مساله و وضعیت مسافرخانه در نمایشنامه «سوءتفاهم» آلبر کامو هم مستتر است. در اثر من البته یک ابهام اساسی وجود دارد. نمی‌شود به پرسش‌ها به راحتی پاسخ داد. همه چیز نسبی و متکثر است. در مسافرخانه «آخرین سفر» شما به علت غریبگی و موقتی بودن به یقین نمی‌رسید. اما باز هم تاکید می‌کنم این اجرا «چندمعنایی» است. رحمت امینی و فریندخت زاهدی وقتی اجرای من را دیدند گفتند که ابزورد است. در این اجرا موقعیت «زبان»، «هتل»، «سفر»، «نماد آب» و «آیین» را داریم. دوراس در روابط انسان‌ها یک عمقی را پیدا کرده است. او فقط در مورد عشق و روابط انسانی نوشت که بسیار تاثیرگذار است. امکانات گسترده‌ای در آثار او رنگ می‌گیرد و رابطه انسانی دائم در متون او تکرار می‌شود. شما به نمایشنامه «میهمان‌سرای دو دنیا» اریک امانوئل اشمیت هم نگاه کنید، همین موضوعات مستتر است. من با آگاهی کامل به سمت این موضوعات رفتم و تمام این متون را هم وارسی کردم و بارها خوانده‌ام. آرزو دارم که روزی برسد تا بتوانم به قدرت دوراس دست به قلم بشوم و متن‌هایی به عمق او بنویسم. من عاشق مارگارت دوراس هستم.

-----------------------------------------------------------------------------------این گفت و گو در صفحه 15 شماره 2086 روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.

من خواب دیدهام...
ما را در سایت من خواب دیدهام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mankhabdidehamo بازدید : 128 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 0:04