به دندان میکِشَمَت!
با خون بیحوصله از ساق دستها
با خون بیحوصله از رگهای قالی
و اندوهی
که هر صبح
با لیوان چای
سر میکشی
همیشه پانزده سال جلوتری
با پانزده سگ
که سهم تو را
از خواب و بوسه
از سرت بیرون میکشند
و من
کنار مردی غریبه دراز میکشم
کسی در دلت هوای تابستان دارد
یخی که روی پوست آب میشود
و دیگری
انارهای پاییز را
به زمین میزند
تو روی لبهای تاریکت دست میکشی و
من
در خون انار
خلاصه میشوم
همیشه پشت این دیوار
لیوانی آب
بیهوا از دست کسی میافتد و
تشنه
همیشه پشت این دیوار
چهار مرد
ورقهای بازی را روی میز میکوبند و
خسته
همیشه پشت این دیوار
تک خالی
که پای تخت رو میکنی و
رگهای به هم پیچیده
و مردی
اندوههای سرخش را
در گوشم شماره میکند
مرد را کنار میزنم
تاریکی را کنار میزنم
دیوار را کنار میزنم
میخواهم شبیه تو باشم
اما پانزده سال قد نمیکشم
سگها
همه چیز را به دندان کشیدهاند
و کمدهای خالی اتاقت
رازی برای از دست دادن ندارند
19 اردیبهشت92
-------------------------------------------------------------------------------------
تصویری از یکی از اجراهای پینا باوش
من خواب دیدهام...
ما را در سایت من خواب دیدهام دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mankhabdidehamo بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 20:41