مریم منصوری از زوایای نمایش «تور عروسی مامان» به همبستگی گفت:
مریم منصوری از زوایای نمایش «تور عروسی مامان» به همبستگی گفت: انعکاسی از آزارهای خیابانی
نمایش «تور عروسی مامان» با نویسندگی و کارگردانی مریم منصوری از 12 مهرماه ساعت 18 به پلاتو اجرای مجموعه تئاتر شهر آمده است و تا جمعه؛ 21 مهرماه به اجرای خود در این سالن ادامه میدهد. دیبا دبیری و مینا شجاعیان بازیگران این نمایش 55 دقیقهای هستند. در خلاصه این نمایش آمده است: «۲۸ ژانویه ۲۰۱۱، قاهره، مصر: خواهری که در خانه میماند و خواهری که به خیابان میرود.» به بهانه این اجرا با مریم منصوری؛ نویسنده و کارگردان «تور عروسی مامان» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
در این نمایش شاهد طراحیصحنهای غریب هستیم. از یکسو چنگههای قصابی که در دکور تعبیه شدهاند به مخاطب این آگاهی را میدهند که با تمی خشن و تلخ مواجه است و از سویی دیگر نام نمایش و تور عروسی، این ذهنیت را بهوجود میآورد که داستانی تراژدی درباره مادر روایت میشود اما این خشونت در کلام نمود پیدا میکند و بهغیر از چند لکه خون روی لباس راحیل، شاهد نمود دیگری روی صحنه نیستیم. چقدر از دید شما کلام میتواند سبب عمق خشونت شود؛ چه دربحث ختنه شدن زنان و چه بحث آزار و .... از سوی مخاطب درک شود؟
به نکته جالبی اشاره کردید. در ذات نمایش ما خشونت هست؛چه به صورت عریان در جامعه و چه به صورت نهفته و زیر پوششی از سنت و قیدهای خانوادگی و ... . چه در کاراکتر پدر که اصلا شغلش شکارچی بود و تصویری،که اطهر از او ارایه میدهد،یک موجود نتراشیده، نخراشیده است و چه در کاراکتر «یوسف غنیم» عشق امروزی و تحصیل کرده راحیل که با تمام آرمانهای اجتماعی که دارد، باز هم در پایان آن رابطه نوعی خشونت و خودخواهی یک سویه از جانب یوسف دیده میشود. اما به این نکته هم توجه داشته باشید که در زمان اکنون نمایش ما، هر دو خواهر در خانه هستند و هیچ اتفاق وحشتناکی بر آنها رخ نمیدهد. بلکه این سنگینی گذشته است که روان و احساسات هر دو را مخدوش کرده و باعث میشودکنترل خود را از دست بدهند. اطهر که به نوعی به بیماریاش وا میدهد و راحیل هم در انتهای نمایش در نقطه صفر اطهر قرار میگیرد و حالا دیگر او هم صداها را میشنود. شاید این خواهرها برای شناسایی آنچه که بر آنها گذشته، چارهای جز کاویدن گذشته و به هم ریختن آن نداشته باشند. چون آن چیزی،که آسایش امروز آنها را گرفته، اتفاق ها و ماجراهایی ست،که بر آنها در گذشته رفته است؛اطهر ترسهای مادرش رابه ارث برده و به پستوی خانه پناه برده و راحیل با تمام اشتیاقش به زندگی و تجربه، ترک شده و تک و تنها و بی پناه و آسیب دیده در میدان تحریر رها شده است. اما اکنون در نمایش، هر دو در خانه هستند و انگار دیگر چاره ای جز رجوع به گذشته و کاویدن آن ندارند.
در مورد طراحی صحنه هم در گفت و گو با سینا ییلاق بیگی به این نتیجه رسیدیم که اتاق خواهر بزرگتر، اطهر، را به خاطر سنتی بودن در انتهای صحنه قرار دهیم و اتاق راحیل را با توجه به تجربه گرایی و رویاهای پیشروانهاش در جلوی صحنه قرار دهیم. اما از طرف دیگر، خانه تکهای از سرزمین پیر مصر هم هست و پدر هم یکی از مردهای آن سرزمین، پس در پیوند پدر و مادر که این دختر ها حاصل آن هستند ما از تور به عنوان استعارهای از رویای زنانه و قناره گوشت به عنوان نشانهای از خشونت پدر استفاده کردهایم که در نهایت هم شکلهای مختلف استعاره لباس عروس را از شکل ریالیستیاش تا شکل جنون زده به قناره ها آویزان میکنیم.
در این نمایش شاهد حضور سه دسته مرد البته باز هم در کلام هستیم؛ یوسف؛ عشقی که راحیل را به مبارزه کردن تشویق میکند اما خود به کانادا میرود و از این فضای ترسناک دور میشود و هفت مرد که با دیواری گوشتی به راحیل تجاوز میکنند و پدری که دلیل اصلی ترس مادر و بهتبع آن اطهر است و البته در کنار این سه دسته، صدای مردانی سرخوش و وحشی هم در نمایش شنیده میشود. چقدر این سه گروه را برای نشان دادن عمق فاجعهای که بر زنان مصر رفته است، برگزیدید؟
اجازه بدهید همین جا، تکلیف خودمان را به روایت و تاکید بر کلام در این نمایش روشن کنیم؛ نمایشنامه این کار به شیوه مونولوگ نوشته شده است. و البته این،هم تمهیدی بود که با توجه به کاراکترها و سویههای مختلف خواهرها، که هیچ ارتباطی بین آنها نیست، برگزیده شد. یعنی هر یک از این خواهرها آن قدر پر است و آن قدر درد کشیده که دیگر مجالی برای دیگری در درونش باقی نمیماند. هر یک از آنها درگیر خودش است. از سوی دیگر، هریک دیگری را قضاوت و محکوم می کند.حال در این قضاوت هم اطهر چون،خواهر بزرگتر هست، قدرت بیشتری دارد و چون سال ها هم معلمی کرده، پس اقتصاد خانواده را هم او چرخانده. اما راحیل به این لحاظ ضعیف است و برخورد او با همه چیز حسی و عاطفی است و البته گاهی هم برای اطهر دل میسوزاند. اما در مورد مردها؛ این سه دسته مرد را صرفا برای نشان دادن عمق فاجعهای که بر زنان مصر در ژانویه ۲۰۱۱رفته، انتخاب نکردم. بلکه هر یک از این مردها، به نوعی تاثیری در زندگی این زنها و شخصیت آنها هم داشته است. یوسف، فارغ از این که با انتخاب این اسم میخواستم تلمیحی هم به زیبایی حضرت یوسف داشته باشم، کلید زندگی اجتماعی راحیل است. از سوی دیگر رابطه عاطفی و عاشقانهای بین آنها در جریان است، اما یوسف هم شاید در نهایت در مقابل جامعه کم میآورد و میگذارد و میرود.
از طرف دیگر باز استعاره «هفت گاو گرسنه» را برای مردهایی که دور راحیل دیوار گوشتی میکشند انتخاب کردم تا اشارهای داشته باشد به خواب حضرت یوسف که هنگامی که هفت گاو گرسنه و لاغر را در خواب دید، به عزیز مصر گفت که قحطی مصر را در بر خواهد گرفت و واقعا یکی از دلایل انقلاب مصر،گرسنگی مردم بود که این گرسنگی در زمینههای دیگر هم گسترش یافته بود؛ به لحاظ فرهنگی و .... پس باز در انتخاب این استعاره، نگاهی به جامعه و خواب یوسف داشتم.از طرف دیگر، در یک جامعه سنتی نادان و کور که کسی فکر نمیکند و حق انتخاب ندارد، پدر و مرد هم دقیقا تکهای از پازل جامعه است و اصلا فردیتی ندارد. یعنی پدر بی آنکه فکر کند موجود خشنی است. شاید به خاطر این که هیچ وقت آموزشی برای ظرافت و مهربانی ندیده است.
اما صداهایی که در صحنه پخش میشود، که اگر دقت کرده باشید همه این صداها متعلق به صحنههای اطهر هست؛ در واقع صداهایی هستند که در کاسه سر اطهر منعکس میشوند. طبیعیاست که اطهر باویژگیهایی که دارد، نشانههای بیماری شیزوفرنی را در خود دارد و خب یکی از ویژگیهای این بیماری این است که فرد نمیتواند به اطرافیانش اعتماد کند و مدام فکر میکند که از طرف دیگران به او آسیب میرسد. به همین دلیل هم رفتارهای تهاجمی دارد و مدام برای خودش فکر و خیال میسازد که البته با توجه به بیماری اطهر و گذشتهای که داشته طبیعی است که صداهایی که در کاسه سرش منعکس میشوند، همه به نوعی تهاجمی و پرده در و انعکاسی از آزارهای خیابانی هستند.
در این نمایش با اعداد مواجه هستیم؛ 70 روز است که راحیل چیزی نخورده است، چهل سالگی اطهر، 10 سال بعد از مرگ مادر و ... این اعداد چقدر در این راه به کار برده شدهاند که نمایش را با وجود اشاره داشتن به ژانویه 2011 به نوعی بیمکانی و بیزمانی برسانند؟
طبیعی است که هر درامی در عین حال که در موقعیت تاریخی و جغرافیایی ساخته و پرداخته خودش شناخته میشود، قابل تاویل و تعمیم به موقعیتهای دیگر هم هست.اما در برسی این اعداد باید بگویم که چهل سالگی اطهر یا این که ۱۰ سال از مرگ مادر میگذرد، اینها صرفا استفادههایی در راستای تاریخدار کردن شخصیتها هست. اما در مورد راحیل و یوسف با عدد هفت و مشتقاتش بازی کردم به معنای عددی که میتواند خصلت قدسی یا نفرینی داشته باشد؛هفتاد روز از رفتن یوسف میگذرد؛اینجا به معنای کش آمدن انتظار و به نوعی، طولانی شدن چله نشینی عاشقانه راحیل برخورد کردم. در مورد هفت گاو گرسنه مصر هم که گفتم اشاره به همان خواب یوسف است. بنابراین نه! اعداد به جز این که گفتم، کارکرد دیگری ندارد، مگر ذهن شما که به تفاسیر پیچیده عادت کرده باشد و گاه حتی از آن لذت هم ببرد.
در طراحی آکسسوآر و همچنین بروشور شاهد دو حیوان هستیم؛ گوزنی که بهصورت ماسک میشود و نماد پدر وحشی شکارچی است و عقربی که در کلام نمایش هم حضور دارد و موجودی است که از سوی عشق راحیل یوسف بر بدن او حک شده است. درباره ارجاع این دو حیوان که یکی نماد زیبایی و دیگری نماد خشونت است و تغییر ساختاری کارکرد این دو نماد در نمایش بگویید؟
گوزن نر به نوعی نشانهای از زیبایی مردانه است برای اطهر که خودش را در یک موجود انسانی نشان نمی دهد، بلکه آن هم در یک موجود نر قربانی شده خودش را نشان میدهد. شاید اطهر فصل مشترکی میان خود و مادر و گوزن نر میدید و به همین خاطر هم نسبت به آن حیوان مرده، دچار احساس میشد و حتی او را زیبا میدید. اما عقرب واقعا در حفاریها نشانه تله هست. اما اگه از تله رد بشوند به یک گنج بزرگ میرسند. یوسف هم به همین خاطر طرح عقرب را روی بازوی راحیل میزند؛چون به نوعی به دختر قبولانده که او گنج و عشقش هست. اما وقتی که یوسف هم با تمام این حرفها و رویاهایی که برای راحیل ساخته، او را رها میکند و میرود، دیگرمعنای عقرب، دست کم برای راحیل دچار دگردیسی شده و به این نتیجه میرسد که او گنج یوسف نبوده، بلکه اصلا خود یوسف شاید تله و خیال واهی بیش نبوده. به این نکته هم اشاره کنم با توجه به موقعیت جغرافیایی مصر و کهن بودن این سرزمین و اصولا پایگاه نشانه ای اشکال برای مصریهای کهن که معتقد بودند که هرشب سوسکهای سیاه، خورشید را در آب تاریک نیل فرو می برند و صبح دوباره از دل تاریکی بیرون می آورند. اگر به همین یک نشانه،سوسک،توجه کنید از یک سو پی به قدمت و پیری این سرزمین میبرید و از سوی دیگر نشانههای بدوی شاید اشارهای به وجود خشونت رام نشده در بطن این زنی باشد.
در طراحی لباس و گریم نمایش شاهد المانهایی از لباس و آرایش اعراب هستیم که بیشتر برای اطهر در نظر گرفته شده است و در پایان شاهد تغییر لباس راحیل هستیم. چقدر این پوشش را بهعنوان نماد همان سنتی که این زنان را درگیر خود کرده است در نظر گرفتهاید؟
اطهر نماینده سنت در این کار است. و طبیعی است که در پوشش و آرایشش هم این ویژگی در نظر گرفته شود. اما راحیل دختر امروزیست و دست،کم میخواهد باشد. ویژگی جهان امروز هم یکسانسازی و یکپارچگی مد است. اما در انتهای نمایش که اطهر متوجه آنچه،که بر راحیل رفته میشود، اولین چیزی که با نهیب به او میدهد چادر عربی است و بعد هم که لباس عروس راحیل را از توی چمدان بیرون میکشد و به قناره گوشت آویزان میکند. انگتر دیگر با اتفاقی که در میدان نحریر افتاده، رویای مهاجرت و پیوستن به یوسف و سفر راحیل هم از دست رفته واو دیگر همه چیزش را باخته است. پس بهتر است خودش را بپوشاند و پنهان شود.البته کمی قبلتر، راحیل هم که قصهاش را میگوید و روایتش را تمام میکند، چون از یک سو هم در موقعیتی است که باید به اطهر جواب پس دهد و احساس بی پناهی و نبود مادر هم بر سنگینی این موقعیت میافزاید، خودش هم به زبان می آورد دلش یک چادر میخواهد، یک پوشیه!
شاید با آسیبهایی که دیده دیگر ایمانش را به حرکت اجتماعی و تلاش برای تغییر از دست داده است.
من خواب دیدهام...
ما را در سایت من خواب دیدهام دنبال می کنید
برچسب : انعکاسی,آزارهای,خیابانی, نویسنده : mankhabdidehamo بازدید : 112 تاريخ : شنبه 11 آذر 1396 ساعت: 12:26