"text-align: justify;">داستان کوتاه "مارپله" نوشته مریم منصوری در چهارمین شماره از هفتهنامه کرگدن منتشر شده است.
این شماره از "کرگدن " به سردبیری آقای میرفتاح و با مطالبی از احمد مسجد جامعی، احمد پور نجاتی، سید محمد بهشتی، ناصر فکوهی، ابوتراب خسروی، بیژن بیرنگ، کیومرث پوراحمد، رامبد خانلری، اصغر نوری، امین فقیری، محمد کشاورز و.... منتشر شده است.
سطرهایی از " مارپله" را با هم بخوانیم ؛ "خم شد و سرش را فرو برد در کاسهی روشویی و شیر آب را باز کرد. قطرات آب، خنک و سبک، لای موهایش پیچید و از کنار گوشها میریخت روی گونهها و میآمد تا لبها. سردی دلچسبی که از روی شقیقهها حرکت میکرد و میآمد تا پشت پلکها. حسن آرام سرش را زیر شیر میچرخاند تا آب تمام کاسهی سرش را خیس کند و فکر و خیالها را بشورد و ببرد. خنکایی که از پوست سرش به تک تک سلولهای مغزش نفوذ میکرد و روی همه چیز پخش میشد. روی همهی خاطرات، تصاویر، آدمها؛ کفشهای ورنی پاشنه بلند فریده با جورابهای نازکش خیس میشد، لبهاش، سینما شیرین آبادان خیس میشد، کاغذهای کاهی مجلات خیس میشد، شبنامهها، کتابها، چادر مادر، آب روی زمین آبادان میدوید، روی کپرها، روی حصیر آباد، روی دیوارهای کلاس کارآموزی شرکت نفت، از زیر در آهنی زندان نشت میکرد و بالا میآمد، بالا، بالاتر... تا پایههای میز سفت چوبی که حسن را روی آن خوابانده بودند و کف پاهایش را شلاق میزدند، آب بالا میآمد تا پاهای حسن، تا خون، تا میلهی داغ آهنی که آورده بودند تا کف پاهای زخمش بکشند و اعصابش را از همان جا به هم بپیچند تا دهانش را باز کند و نام تک تک همقطارهاش را فریاد بکشد، آب بالا میآمد و صورت حسن را میپوشاند، دهانش را پر میکرد و تا تهحلقش میرفت. حسن دیگر صدا نداشت. دهانش چاهی بود که گر گرفته بود و میکوشید تا از اعماقش چیزی را بیرون بکشد. اما بیهوده بود، آب همه چیز را خفه میکرد. صدا فقط از دهان فرماندار آبادان بیرون میآمد؛ یک به یک دوستان او را صدا میزد و درهای آهنی زندانها بسته میشد. حسن دیگر صدا نداشت. او سنگ شده بود.
سرش را از زیر شیر بیرون کشید و بالا آورد. در آینه مردی با صورت خیس، نفس نفس میزد و شانههایش بالا و پایین میرفت."
من خواب دیدهام...
ما را در سایت من خواب دیدهام دنبال می کنید
برچسب : مارپله درکدام کشور,مارپله در c, نویسنده : mankhabdidehamo بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 20:41