در جست و جوی پاسخ برای این سوال که آیا شخصیتهای زن ادبیات داستانی ما قربانی, هستند یا خیر، زوایای دیگری از بحث روشن میشود که به نظر میرسد، بیتوجه به این گوشههای تاریک، پایههای هر پاسخی در ابهام است. هر چند که این نکته، ناگزیر است که هر فرد هم بر اساس آنچه از ادبیات داستانی معاصر فارسی خوانده و به یاد داشته به این نتایج رسیده است؛ و انچه ما میگوییم لاجرم همه حقیقت ادبیات داستانی فارسی را در برنمیگیرد. اما به نظر من، مهمترین نکته این است که آیا ادبیات مورد بحث، یک ادبیات بازنمایانه است و نویسنده به انعکاس آنچه در جامعه بوده میپرداخته یا خود داعیه خلق فضا و جامعهای داستانی و تخیلی داشته. اگر به بازنمایی جامعه و تجربیات زیسته خودش پرداخته، به چه میزان گرفتار گذشته بوده و چقدر دست خودش را باز گذشته و اصلا این وظیفه را برای خودش قائل بوده که کاراکتری قوی و نجات دهنده و مبارز خلق کند و خیالش، راهگشای واقعیت باشد یا نه شخصیتهایش گرفتار مالیخولیای جامعه شوند و حتی این مالیخولیاو تنگنا را در پرداخت داستانی قویتر کند و کاراکترها را گرفتارتر؛ چنان که ساعدی در مجموعه داستان «گور و گهواره» میکند. یا نه، آنچنان که مثلا احمد محمود میکند در «همسایهها». اینجاست که بسیاری از خطوط کلی و درشت داستان مشخص میشود. و دیگر به سادگی نمیتوان گفت که آیا کاراکتر «بلور خانم» همسایهها مثلا، قربانی, است یا خیر؟... چون مگر کاراکتر پدر راوی که از کار بیکار شده و گرفتار مشکلات اقتصادی است، موفق است که بلورخانم نیست و اصلا جهان هر شخصیت چطور بررسی میشود و شکل میگیرد؟ و مناسبات جامعه چگونه است و در این مناسبات نقش زن و مرد چطور تعریف میشود؟
همین نکته را میتوان در بررسی رمان بلند «کلیدر» هم دید؛ آیا «زیور» قربانی, است یا «مارال» که عشق و همسر دوم است یا گل محمد اصلا؟! و این ها در چه بستر اجتماعی هستند و مناسبات قدرت و طبقات اجتماعی در این جامعه چگونه است؟... بعد از آن میرسیم به بحث حقوق و قدرت عمل زن و مرد در چنین جامعهای و بحث حقوق نصف مردِ زنان در جوامع اسلامی و تابوها و قیدها و باقی قضایا.
مثلا در داستان « هجرت سلیمان» دولت آبادی، به نظر شما سلیمان قربانی, است یا همسرش معصومه؟!... اتفاقا پرداخت دولت آبادی به نحوی است که هر دو این کاراکترها به نوعی ذلیل و خوار میشوند و آن قدر دستشان از حقوق فردی و اعتراض کوتاه است که به جان همدیگر میافتد؛ مرد، زن را به باد کتک میگیرد و گیسش را میبرد و زن، بچه رو بلند میکند و بر سر مرد میکوبد. آبروی هر دو میرود؛ جامعه روستایی زن را که برای شیردادن به بچه زن ارباب به شهر رفته، محکوم به رسوایی میکند و مرد را محکوم به دزدی و هر دو بیآبرو و مال باخته.
اتفاقا در این داستان، معصومه در مقابل شوهر، کاراکتر قویی دارد. قوی از جنس سنت خودش. مرد به او میگوید از خانه برود، گیسش را میبرد و ... اما معصومه میماند. از پس مانده درو گندم برای خودش و بچهها روزی جمع میکند. اما سلیمان که شبانه از زندان به روستا و به خانه میآید، مقداری از آب و غذا بر میدارد و بچهها را برمیدارد و میرود. به نظر شما در این داستان کدام یک از کاراکترها قربانی, هستند؛ معصومه یا سلیمان؟ من میگویم هر دو! نه در مقابل هم، که در مقابل شرایط و مناسبات سیاسی و اقتصادی جامعه.
یا در «سووشون» سیمین دانشور؛ آیا زری قربانی, است یا همسرش؟.. هر دو شکست میخورند در مبارزه با مناسبات جامعه. و اتفاقا زری کاراکتر قربانی نیست. سیمین دانشور در داستان نخست مجموعه « شهری چون بهشت» تک افتادگی زن تحصیلکرده تنها را در مقابل جامعه کهنه و تنگ دست و تنگ چشمی که اتفاقا برای کمک به آنها رفته را به خوبی نشان میدهد. در این داستان آیا زن زائو قربانی است یا زن قابله؟!... بله زن زائو به خاطر طبقه اجتماعیاش، شاید تنها نقشی که دارد در مقابل همسرش، قربانی باشد و در همان نقش هم زیر دست است. اما زن قابله که پزشک است و تحصیلکرده و از طبقه دیگری، از منظر دیگری با آسیب و تهدید مواجه میشود. یا شخصیت محوری رمان زیبای « طوبا و معنای شب»؟... او هم شکست میخورد. اما لحظهای از تلاش و تکاپو برای فهمیدن دست بر نمیدارد و اتفاقا تنها چیزی که همه جا با خودش دارد؛ غرور است. من فکر میکنم رسیدن به تصویر قربانی از کاراکتر زن در ادبیات داستانی، بدون در نظر گرفتن جنس ادبیات و چشمانداز نویسنده، کاری عبث و باطل است. ضمن این که این نگاه در آثار نویسندگان جوانتر کمتر دیده میشود و اگر گرفتاری است، زن و مرد در آن شریک هستند. و فکر میکنم سالها گذشته از هنگامی که زن در ادبیات داستانی و سینما، فقط سوژه جنسی بود و قربانی. و حتی در نمونههای متاخر ، اما اصیل روشنفکری در سینما، ادبیات و تئاتر، ما با کاراکتر زن قربانی منفعل کمتر مواجه هستیم. به یاد بیاورید؛ شخصیت« گیتی سروش» را در داستانهای «شمیم بهار» که تقریبا با سه تصویر از او در داستانهای مختلف مواجهیم؛ تصویر گیتی از زاویه دوست مردی که دوستش میداشت، در داستان « ابر بارانش گرفته» و تصویر او در جمع دوستانش در شمال و تصویر او در آپارتمانش در اروپا. شاید گیتی سرگشته و جستو جوگر باشد، اما قربانی نیست. شاید گیتی شکست بخورد، اما قربانی نیست. برای رسیدن به معنا، برای بازیابی تصویر عشق از دست رفته، برای کمک به برادر، مادر و بازیابی تصویر وطن تلاش میکند .و اصولا کاراکتری امروزی است که شاید ته داستان، دستهایش خالی باشد. یا تصویر «میم» در داستان کوتاه عزیز« درخت گلابی» گلی ترقی. آیا او قربانی است؟... من این کاراکترها را در تعریف قربانی قرار نمیدهم. شاید شکست میخورند، اما قربانی نمیشوند و این واژگان در یک ردیف نیستند.
اما این را هم قبول دارم که در ادبیات داستانی ما با کاراکتری مبارز و راه گشا مواجه نیستیم، چنان که در برخی از شخصیتهای زن بیضایی در ادبیات نمایشی میبینیم. مثل زنهای «ندبه»؛ که البته اینها قربانیانی هستند که سرکش میشوند. یا مرجان در « دیوان بلخ» که از حربههای زنانه برای انتقام از حاکمان شهر استفاده میکند و در واقع سرمنشاء یک افشاگری و قیام اجتماعی میشود.
----------------------------------------------------
این یادداشت را به خواست یاسر نوروزی و در پاسخ به این سوال که آیا کاراکترهای زن ادبیات داستانی فارسی، قربانی هستند، نوشته ام. که در روزنامه هفت صبح، به تاریخ دوشنبه، 21 آبان 97 منتشر شده است.
من خواب دیدهام...
ما را در سایت من خواب دیدهام دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mankhabdidehamo بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 16:39